زندگی نامعلوم

پارت سی و ششم

از زبان دایون= روز عروسیم بود روزی که برای همه ی دخترا آرزو و برای من کابوس نمیدونم چرا اما از خودم بدم میاد که عروس یکی دیگم ولی فکرم پیش یکی دیگست احساس خیانت دارم چندشم میشه از این کلمه اما الان انگار دارم خودم این کارو میکنم ....تو فکر خودم غرق بودم که با صدای آرایشگر به خودم اومدم

آرایشگر: واییی خانم کجایین دوساعته دارم صداتون میکنم؟

دایون: ببخشید جانم؟

آرایشگر: خب کارتون تموم شد خودتون رو تو آینه نگاه کنین شبیه ماه شدین

خودمو دیدم خیلی خوشگل شده بودم اما چه فایده من که دلم پیش جونگ هی نیست فقط برای فراموش جونگکوک دارم باهاش ازدواج میکنم وگرنه میدونم هرشب با یه دختره

دایون: خیلی خوب شد ممنون

آرایشگر: خواهش عزیزم آقا داماد هم اومدن

با این حرف لبخند رو لبم ماسید آقا داماد بزور یه لبخند فیک زدم و رفتم پایین تمام فیلم بردارا فیلم میگرفتن اما من با یه لبخند تلخ به جونگ هی نگاه میکردم یهو جونگ هی اومد سمتم و دوتا دستاش رو گذاشت رو کمرم حس بدی بهم دست می‌داد به هرحال من که میدونم جونگ هی هرشب با یکیه پس نیاز نیست برای این حسی که دارم کنجکاو باشم....با صدای جونگ هی به خودم اومدم

جونگ هی: زیبای من بریم؟

بهش نگاه کردم با تنفر توی این یک هفته فهمیده بودم کیه اما مجبورم هم برای خودم هم برای جونگکوک

(فلش بک به اون روز توی خونه جونگ هی)

دایون ویو= جونگ هی رفت تو اتاق که استراحت کنه منم داشتم با گوشی ور میرفتم که صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم که دیدم یه جعبه اونجاست جعبه رو برداشتم و بازش کردم اول یه کاغذ بود که روش نوشته بود(برای خانم کیم دایون) یه لحظه تعجب کردم اما بعدش به خودم اومدم و بقیه چیزارو توی دستم گرفتم یه نایلون بود نایلون رو پاره کردم که با دیدن عکسا حالم بد شد با تمام قدرتم جیغ زدم اون اون جونگ هی بود که داشت یه دختر رو میبوسید و باهاش توی بار بود حالم بد شد جونگ هی با سرعت اومد پایین و با نگرانی گفت.....
دیدگاه ها (۵)

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

پارت چهلماز زبان دایون=ماشین جلوی تالار ایستاد نورهای سفید و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط